سقوط ازاد



به توصیه یکی از دوستان این فیلم رو دیدم و باید بگم حتی یه ذره هم از دیدنش پشیمون نیستم . مارشالی به همراه همکارش بزای تحقیق راحب فرار یکی از زندانیان روانی به جزیره ای به نام shutter island می روند و  

باید بگم این فیلم جزو دسته ای از فیلم هاست که حتی اگر اسپویل هم بشود باز هم از دیدن ان لذت خواهیم برد .هر چند دیدن ان بدون اسپویل قطعا شوکه کننده تر و لذت بخش تر هست . دنیای بیماران روانی و ذهن ان ها به خوبی در این فیلم نشان داده شده که در نهایت با کنار هم قرار گرفتن پازل ، تصویر واضحی را به نمایش میگذرد . هیچ اتفاق و کاراکتر و دیالوگی در این فیلم بی فایده و اضافه نیست ، در نهایت شما را شوکه خواهد کرد ، به افرادی که موارد روانشناختی و ذهن افراد ،علاقمندند به شدت توصیه میشود . و در نهایت پایانی طبق معمول به شدت گیج کننده و شک برانگیز . 

 

در نهایت شما کدوم رو انتخاب میکنید ؟ 


این کتاب داستان زنی را روایت میکند که بعد از مرگ خواهرش و برای کنار اومدن با احساس گناه ، شروع به خواندن یک کتاب در یک روز میکند و در این مسیر مطالب زیادی را یاد میگیرد  

به نظرم کسانی با این کتاب ارتباط بیشتری برقرار میکنند که در لحظه ای از زندگیشون برای ارامش یا لحظه ای دوری از واقعیت یا وقفه ای در زندگی پر از استرس این روز ها به کتاب پناه برده باشند ، در کل کتاب داستان خاصی رو دنبال نمیکند و به نوعی مجموعه ای سخنان و پند های هست که نویسنده از کتاب های که خوانده دریافت کرده و برای کنار اومدن با از  دست دادن خواهرش از ان ها استفاده کرده هست. خواندن این کتاب حوصله ی زیادی را لازم دارد ولی در نهایت حس خوبی به خواننده میدهد ، حسی مانند اینکه اینگار کسی در اغوشت کشیده و اروم بر روی شانه ات ضربه میزنه که مشکلی نیست و همه چی درست میشه !  

بخش هایی از کتاب : 

۱. او امیدوار هست مانند همه انسان هایی که موهبت هایی امید بسته اند که لیاقتش را ندارند ،به بخشش هایی بی دلیل و چیز هایی از این دست . 

۲. کلمه ها زنده اند و ادبیات یک گریز هست ، گریزی نه از زندگی بلکه به سوی ان !

۳.شاید زندگی یعنی همین ،ناامیدی های بسیار و اما همین طور هم لحظه های نادر زیبایی ، ان جا که زمان دیگر همچون سابق نیست ، یک همیشه در هرگز هست !

۴.اندوه شکست خشونت بار منطق هست و منطق قدرت مقابله با ان را ندارد !

۵.در زندگی به دنبال خوشبختی نگردید ، زندگی خودش خوشبختی هست . 

۶.همه ی ادما یک قبل و بعد دارند ، ایام زندگی ما با یک حادثه یا رنج کشیدن به چندین بخش تقسیم شده هست . 

۷. دریافتم به خودم بستگی دارد ، پایان را غیر عادلانه تفسیر کنم و بخاطرش عذاب بکشم و یا تصمیم بگیرم این و فقط همین ، پایان مناسبی بود . 

۸. برای بعضی پرسش ها پاسخی وجود ندارد ، همه ما با معما هایی رو به رو میشویم ( چرا این اتفاق افتاد ؟) ، که هرگز قادر به درک ان ها نیستیم ، اما میتوانیم در جایی نظم پیدا کنیم ، در خانواده هایمان ، کتاب هایمان و . ، نظم با نحوه زیستمان ایجاد میشود ، نظم با نحوه پاسخگویی به انچه زندگی برایمان پیش می اورد ایجاد میشود ، نظم در پذیرش اینکه همه  پرسش های ما پاسخ داده نمیشود ، پدیدار میشود . 

۹.دنیا تغییر میکند و زندگی ها عوض میشوند ، بدون هیچ هشدار یا دلیلی ، فرد سالم مریض میشود و میمیرد ،  هجوم اندوه، پشیمانی   ، خشم و هراس ، مایی را که بازمانده ایم در خود دفن میکند ، به دنبالش ناامیدی و درماندگی از راه میرسد ، اما بعد دنیا دوباره عوض میشود و مثل همیشه ادامه پیدا میکند و به راه خود می رود ، و با این کار زندگی ها دوباره تغییر میکنند ، روز جدیدی از راه می رسد و احتمالات جدیدی رو پیشکش میکند . 

۱۰. مردم اغلب از اهمیت زندگی درلحظه  اکنون حرف می زنند و غبطه میخورنند به اینکه کودکان بی انکه به گذشته فکر کنند یا  نگران اینده باشند از لحظات اکنونشان لذت میبرند ، اما این تجربه هست که به ما امکان میدهد ، لحظات شاد را بخاطر بیاوریم و دوباره احساس شادی بکنیم ،این از توانایی های ماست که لحظه ای را که به ما قدرت و توان میدهد ، دوباره زندگی کنیم ! 

در کل این کتاب را به کسانی که مدتی هست در جایی درجا میزنند ، نیاز به اغوش گرمی دارند ، افرادی که مدت زمان زیادی در ناامیدی به سر برده اند ، افرادی که برای فرار به کتاب ها رجوع میکنند ، کسانی که شاید نیاز به نصیحت داشته باشند ، توصیه میکنم . 

این کتاب همیشه به عنوان کتابی با بوی توت فرنگی و به شیرینی کیک های فنسی ( ) ، بخاطرم میماند .

 


I tried so hard
And got so far
But in the end
It doesn't even matter
I had to fall
To lose it all
But in the end
It doesn't even matter

"In the end by linkin park"

 دریا همیشه بهم ارامش عجیبی میداد ، ابی دریا که در انتها با ابی اسمان مخلوط میشد گاهی باعث میشد فکر کنم اینجا انتهای دنیاست و محل برخورد  اسمان و زمین ، همیشه  برخورد موج های دریا ، ناراحتی و عصبانیتمو با خودش میبرد و در نهایت حس ازادی بهم میداد ، ازادی از جنس مرگ ، بدون هیچ پشیمونی و غمی  

همیشه دریا رو به صورت دختری تجسم میکردم ، گاهی خشمگین و  طوفانی‌، گاهی اروم و زلال و به شدت زیبا

P.s : فکر کنم حتی وقتی برگردم شیراز تیکه ای از قلبم اینجا و تو این ساحل باقی میمونه  


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ببین داداش! のOOSIცBΕT وبلاگ همدان مقالات رسمی سئو وب سایت FIFA20 IE - صنایع عطر دونی دانلود جزوه هندسه یازدهم ریاضی خرید ملک در استانبول ترکیه و خرید آپارتمان دست دوم دراستانبول server